خواب خاکستری

آمد بخوابم؛ ولی حیف, درگیر افسونگری بود

او رفته بود از کنارم ,هم صحبت دیگری بود

باور نکردم  که اورا ؛ از خاطراتم ربودند

باور نکردم که با من؛ سرگرم بازیگری بود

دلخسته؛ آزرده؛ بی حال؛ در گوشه ای از اتاقم

او موی خود را می آشفت در دست من روسری بود

یک روسری گریه کردم آن شب که خوابیده بودم

او رفته بودودل من درخواب خاکستری بود

درنامه ها صادقانه ؛از عشق خود مینوشتم

او نامه ها را نمیخواند اوازصداقت بری بود

بادیگری غرق احساس؛بادیگری غرق شادی

بامن ولی هرکجا بود خشمینه خو دلبری بود

در خواب من بی مهابا یک زن تورا بوسه میزد

تو مرد خوبی نبودی آن زن؛ زن دیگری بود

 

 صفا

................................................................

 



نظرات شما عزیزان:

ساغر
ساعت16:50---10 مرداد 1392
شیشه نازک احساس مرادست نزن
چندشم میشودازلکه انگشت دروغ
آنکه میگفت احساس مرامیفهمد....کو؟کجارفت؟که احساس مراخوب فروخت.


وحیدم
ساعت12:23---9 مرداد 1392
سلام . پای شیطون بشکنه بعده مدتها شما هم آپ شدین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: آثارخودم ، ،
برچسب‌ها: |شعرتازه|اسدصفائی|غزل جدید|شاعران|صفاکده|| ,

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 15:48 | نویسنده : اسدصفائی ) |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.